232

ساخت وبلاگ

امکانات وب

باز پاهای خستگی ام را  
قرض دادم به آسمان جلی ام
شهر با من تلوتلو میخورد 
لای این روزهای الکلی ام

لا به لای سکوت ادم ها 
 بوق ممتد کنار جاده شدم
 مرگ آرام روی ترمز زد 
 از تن زندگی پیاده شدم 

از خودم واقعا جدا بودم  
 زندگی را به مرگ چسبیدم
 فحش هایی نخوردنی خوردم
 چیز هایی ندیدنی دیدم

از سر زندگی بلند شدم  
جسم خود را درسته قی کردم 
آخرش مُردم و نفهمیدم 
زندگی را چگونه طی کردم

مدتی با سکوت حرف زدم  
عقل را از سرم در آوردم 
دست های نبودنم را هم
توی جیب نبودنم کردم

من فقط یک مترسک عوضی   
روی اعصاب مزرعه بودم 
هر طرف هر کجا مرا بردند    
راه را بی اراده پیمودم 

راه رفتم بدون پاهایم    
راه رفتم کنار آزادی  
جبر را بین راه گم کردم    
فارغ از لذت و غم و شادی

از مکان و زمان گریز زدم     
تا کمی هم خود خودم باشم 
آنچه باید نمیشدم شد تا    
آنچه باید نمیشدم باشم

روی چشمان عشق اشک شدم   
اخر از اتفاق افتادم 
آن قدر درد را سبک کردم     
مثل نور از چراغ افتادم

ناگهان مرگ میرسد از راه    
همه ی زندگی همین بوده ست 
ما اگر از دوباره زنده شویم    
مرگ یک اتفاق بیهوده است

220...
ما را در سایت 220 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khiyalekohne بازدید : 106 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 10:54